
دکتر جاسبی آخرین روزهای تحصیل و مبارزات سیاسی در انگلستان را چنین بازگو می کند:
راه رفتنی را بايد رفت و شوق درون را بايد فرو نشاند.
آن روزها، يا بهتر بگويم آن لحظهها اميد بازگشت به ايران در دلم شور و هيجان تازهای بهوجود آورده بود. كارهای دانشگاه من درحال اتمام بود و روز به روز هوای ميهن اسلامي، ذهنم را هرچه بيشتر به سمت خود جذب ميكرد.
بازگشت به معنی واقعی رجعت صدايی بود كه با نوای درونم، هماهنگی عجيبی داشت. اين روزها فكر ميكردم كه زندگی را بهخاطر حضرت امام و انقلاب و آزادی و ايمان دوست دارم. اينكه ميتوانم گامي به جلو بردارم و به مقصد نزديك شوم، خوشحالم ميكرد.
من به انقلاب، به امام وابسته بودم. به ايران به آن درختان و گياهان دلبسته و برای ديدن كوههاي ميهن و بوييدن گلهای دامنهی تپههای دلگشا بيتاب بودم. كمكم لحظهی بزرگ بازگشت نزديك ميشد.
يكی ديگر از فعاليتهای من به اتفاق دوستان در بيرمنگام و حتي در شهر لندن، برگزاری ميتينگهايی بود كه در حيطهی گسترش اهداف انقلاب بود. اين فعاليتها، ارتباط تنگاتنگی با راهپيماييهايی داشت كه در تهران و قم انجام ميگرفت.
همچنان كه در ايران اين دگرگونيها رخ ميداد، در كل دنيا هر چه بيشتر موج اسلامشناسيای راه افتاده بود. به همين منظور خيلي به بنده مراجعه ميشد و من پذيرای افراد مختلفی منجمله خبرنگاران بودم.
تمام مراحل مختلف دانشگاه را پشت سر گذارده و حتی رسالهام را ارائه نموده بودم. موضوع رساله من«اندازهگيری و تجزيه تحليل و بهرهوری» بود كه اين موضوع خيلی مورد علاقهی من بود و در حقيقت روی آن كار ميدانی هم شده بود. من جهت تكميل رسالهام به اطلاعات چند شركت بزرگ خودروسازی به نامهای ليلاند، فورد، كرايسلر مراجعه كرده بودم.
تمام تلاش من در جمعوجور كردن مقدمات برگشتن به ايران بود. كمكم ايام تحصیل در حال اتمام بود و من برنامههايم را طوری منظم كرده بودم كه در اوائل سال ۵۸، به وطنم ايران برگردم. همسرم به اتفاق بچهها خيلی بيشتر از من خوشحال به نظر ميرسيدند.
پس از مدتی طولانی، عشق به وطنم و اسلام و حضرت امام باعث شد، موج شادی در وجودم تنوره بكشد. واقعاً بيتاب شده بودم.
آن روزها، گذر زمان برای من جلوهی تازهای داشت و من به اين مسئله ميانديشيدم كه پس از بازگشت به ايران ميبايست در خدمت آرمانها و اهداف واقعي اسلام قرار بگيرم. من همچنان در حال گسترش دايرهی مطالعات و فعاليتهای سياسی خود بودم و با آنكه رساله ام در حال تمام شدن بود، يك لحظه از اتفاقهای سياسی واقع شده در كشورم غافل نميشدم.
اوائل سال ۱۳۵۸ برای من بسيار تأثيرگذار و خاطرهانگيز بود. در آن زمان به اتفاق همسر و بچههايم به وطن عزيز اسلامی برگشتم.
تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۷/۳ - شناسه مطلب: ۱۰۵۳